از همان عنفوان کودکی (شما بخوانید دبستان) آدمی نبودم که در خانه درس بخوانم یا مشق بنویسم:/ امتحان هارا در نهایت بی حوصلگی میخوانم و درس هایم هم گاهی مینوشتم و گاهی نه(خداراشکر الان مشق نداریم:|) حتی یکبار امتحان ترم را در مدرسه خواندم و پاس کردم:/ و الان دقیقا نمیدانم که چگونه این همه پله ی (مثلا) ترقی را طی کرده ام:/ آن معدل های بالا .. آن نمره های درخشان .. شاید خداوند از من خوشش آمده و خواسته است که یک حالی بهم بدهد و در امتحانات امداد غیبی را به دادم میرساند .. یا شاید هم فرشته ی شانه ی راستم دلش به حالم میسوزد و سر امتحانات و پرسش ها جواب را یواشکی در گوشم می‌گوید! هر چه هست خیلی خوب است! (اوستا کریم! با همین فرمان تا کنکور و دانشگاه مارا یاری کنی و کمی هم در امتحانات زندگی کمک کنی و تقلب برسانی ، خدایی را در حقم تمام میکنی !)