دوست نداشتم داغون بودن روز اول مدرسه یادم بمونه اما خواستم ثبتش کنم. تمام کادر مدرسه به جز معاون همه عوض شده بودن. بیشتر معلم ها و همچنین سرایدار مدرسه. صبح زود رفتم مدرسه تا جای خوبی رو برای خودم بگیرم و مثل پارسال بی جا و مکان نباشم. اول تعداد زیادی نیومده بودن اما بعد که اومدن و همه نشستن دیدم ای دل غافل، افتادم وسط جمع تنبل ها:| (خدایا خودت شاهد باش من نمیخوام به هیچکدومشون تقلب بفرستم) مدیر آمد و بچه ها رو به صف کرد و از همون اول گربه رو دم حجله کشت. منکه میدونم این مدیر جدید قراره ی دهن همه ی ما رو آسفالت کنه خصوصا سال آخریا. از اونجایی که خیلی خستم و اصلا حوصله ندارم خلاصه میکنم. زنگ دوم که هیچی زنگ سومم زبان بود و درس داد و همچنین چند تا تکلیف:| فردا باز زبان داریم و باید بخونم. اصلا نمیدونم چرا امسال اینقدر استرس دارم. خیلی غیر طبیعیه:/

+سرویسم خیلی دیر اومد دنبالم. بخاطر خلوت بودن یه پسری اومد مزاحم شد. و خب من خیلیی کم پیش اومده بود مزاحم داشته باشم حس فوق العاده وحشتناکی بود.


+توی کلاس زهرا اینا بودیم. دلم گرفت .. پارسال میومدم این کلاس پیش زهرا اما دیگه نمیبینمش ...