باورم نمیشه. من امشب باعث شکسته شدن یه آدم شدم. من امشب دیدم که بی توجهی چه بلایی به سر آدم میاره. من باورم نمیشه که یه آدمو از خودم دور کردم. اما خدا میدونه که بخاطر خودش بود. یه نفر یه احساس فوق العاده زیادی به من پیدا کرده بود. از یه مشکلی به من پناه آورده بود. کمکش کردم. راهنماییش کردم. بهش محبت کردم. بی اینکه بدونم محبتام اون رو وابسته میکنه. به فکر و خیال میبره. خدا منو ببخشه. اون آدم بهم وابسته شده بود. خیلی زیاد. هربار به یه روش مختلف گفت "مراقب خودت باش" هربار قلب فرستاد و گفت "من حتی یه قلب رو بی دلیل برای کسی نمیفرستم". اما بازم ندیدم. فکر کردم همونطور که اون برای من یه دوست معمولیه منم براش دوست معمولیم. وقت گذاشتم براش‌. هربار پای حرفاش نشستم. به درد و دلاش گوش کردم. کمکش کردم. ذوق کردم و باهاش خندیدم. و اون... احساس خیلی بدی دارم. حسش رو بهم گفت و فهمید یه طرفه بوده. خورد شد‌. من یه آدم رو خورد کردم. باورم نمیشه! مثل یه خواب میمونه. من میدونستم آدم تنهاییه. ولی... گند زدم. خیلی خراب کردم. من براش یه آدم معمولی نبودم. میگفت من به آدم معمولیا اینا رو نمیگم. دلش برام تنگ میشد. روزی صد بار صفحه‌مو چک میکرد‌ و پیاما رو میخوند. اونوقت من؟ ماهی یبار یادم می اومد بهش پیام بدم. به هزار طریق مختلف احساسشو بهم گفت‌. با من حرف میزد نیشش باز میشد و قلبش تالاپ تالاپ میزد. من بهش توجه نکردم. نفهمیدم. وقتی دیر پبامشو سین میکردم حرص میخورد. از رفتن من میترسید. به من وابسته شده بود‌. ولی من نفهمیدمم. من آدمی بودم که میتونستم توی چند ثانیه آشوبش کنم و توی چند ثانیه آرومش... ولی نفهمیدم... اولش نمیخواست از احساسش بهم بگه ولی من مجبورش کردم. گفت و خورد شد... حال الانم خیلی داغونه. بی توجهی من یه آدم رو نابود کرد‌... هیچوقت بی توجه نباشید. به کوچیک ترین نشونه ها هم دقت کنید. حالم خیلی داغونه و حرفای توی دلم اینقدر زیاد که نمیتونم همشون رو توی این پست بگم. خدایا، منو ببخش...

خیلی گریه بخاطر غفلتم، بی توجهیم، من کلا دو سه تا دوست بیشتر ندارم. و یکی از دوستای فوق العاده خوبم رو از دست دادم. حالا که همه چیز تموم شده برمیگردم عقب و تازه نشونه ها رو میبینم که چقدر بی توجه از کنارشون رد شدم...