با خودم فکر میکنم من چرا دارم درس میخونم؟ قراره چی بشم؟ چه رشته ای؟ چه شغلی؟
تاحالا بار ها گرایش ها و رشته ها و شغل های مرتبط با رشتم رو بررسی کردم اما به هرکدوم که میرسم میگم "نه، اینو دوست ندارم" یا "به اینم علاقه ندارم" و شاید بخاطر همینه که اینقدر بی انرژیم نسبت به کنکور و هیچ انگیزه ای براش ندارم.
فوقشم بخوام برم دانشگاه از بین رشته های بدون کنکور انتخاب میکنم. حالا ثبت نامم میکنم برای آزمون کنکور و اون رو هم میدم تا بعدا نگن تو از فرصت هات استفاده نکردی!
خیلی وقته که به این نتیجه رسیدم که من آدمِ شغل های دولتی نیستم. من به یاد گرفتن حرفه ها علاقه دارم. من دوست دارم کار آفرینی کنم. من یه آدم بلند پروازم که حس میکنم مدرسه و دانشگاه من رو محدود کرده. (شایدم ربطی نداشته باشه ها، حتی مثلا بگین میتونی سرکار دولتی بری و کار آفرینی کنی ولی کلا خوشم‌نمیاد ازش پس نگید!)
اما متاسفانه این موضوع توی کشور ما جا نیفتاده که فلانی میتونه دانشگاه نره به جاش یه حرفه ای رو یاد بگیره و به بقیه یاد بده که صد شرف داره به مدرک های تو خالی و بدون شغل دانشگاه بعد از چهار سال!
یادمه خوندم توی یکی از کشور های پیشرفته (فکر کنم ژاپن) در طول مدرسه حرفه ها رو یاد میگیرن و علاقه ی خودشون رو پیدا میکنن و در آخر درصد زیادی هستن که دانشگاه نمیرن و به دنبال علاقشون در خارج از دانشگاه میرن.
اما توی جامعه ی ما ملاک چیز های ظاهری مثل همون مدرک کوفتیه که اگه نداشته باشی انگار یه آدم عقب مونده ی کم عقلی که هیچی نمیفهمی و باهات مثل چی (چی؟!) رفتار میکنن. خودم به عینه دیدم که میگن "فلانی خیلی بارشه. چون رفته دانشگاه". الان که دیگه دانشگاه ها هم بیشتر از اینکه محل یادگیری علم باشه محل یافتن همسره!