امروز اتفاقی با وبلاگ خانومی آشنا شدم که سر و کله ی هوو توی زندگیش پیدا شده! و به راه های زیادی فکر کرده و در نهایت با این موضوع کنار اومده. نمیدونم چطور یک زن میتونه راضی بشه که زندگی و همسرش رو تقسیم کنه... این موضوع رو هم توی کتاب "دختران آفتاب" هم خونده بودم اما بازم درک نمیکردم. 

شاید بعدا توی یه پست مفصل دربارش حرف زدم.