حسین..
هر جا که میرفتم حضورت باورم بود
تنها نبودم، در کنارم مادرم بود..
با اینکه ساقی روضه خوان معجرم بود،
سایه ی تو مثل حجابی بر سرم بود
ای کاش خواهر وسعش از این بیشتر بود..
اینجا برایش لااقل یک دو پسر بود
اما حسین جان..
وقتی مسیر ما سر بازار افتاد
بر روی گل های تو، رنگ خار افتاد..
حسین،
از ترس قلب دخترت از کار افتاد..