مشق امروز؟ مطالعهٔ ادعای نسبی‌گرایان از کتاب "اصول فلسفه و روش رئالیسم" و مقایسهٔ آنها با سفسطه‌گرایان و شک‌گرایان.

*ربط عنوان به پست را پیدا کنید!


نسبی‌گرایان یکی از گروه‌های مخالف شناخت هستند. آنها برخلاف سوفسطائیان که حقیقت را کاملاً انکار می کنند، و برخلاف شک‌گرایان که بر درک حقیقت خارجی خطا وارد می‌کنند، حقیقت را نسبی می‌دانند.
عقیده آنها بر این شرح است: احساس بر اثر تأثیر شیٔ خارجی بر سلسلهٔ عصبی تولید می شود. طبق اصول دیالکتیک هیچ چیز در طبیعت دارای تاثیر یکنواخت نیست. هر چیزی بنا به وضعیت و موقعیت خاص تاثیر مخصوص دارد، و چون اشیاء دائما تغییر وضع و موقعیت می‌دهند، پس دارای تاثیرات مختلف خواهند بود. این تغییر وضع و موقعیت هم در اشیاء خارجی و هم در سلسلهٔ عصبی و مغز وجود دارد. یعنی هم حس‌کننده و هم محسوس همواره بنا به اختلاف وضع و موقعیت دارای تاثیر مختلف خواهند بود. در نتیجه چون حقیقت یعنی "محصول تاثیری که از شیٔ خارجی بر سلسلهٔ عصبی وارد میشود" پس هیچ کدام از احساس‌های ما در مواردی که گفته می‌شود "حس خطا کرده است" خطا نیست، (و این اشتباه از آنجا پیدا شد که حقیقت را مطلق پنداشتند.) زیرا در همهٔ آن موارد، تحت شرایط مادی معین، خاصیت مخصوص شیٔ خارجی که بر اعصاب تاثیر وارد کرده و خاصیت مخصوص سلسلهٔ عصبی تغییر کرده است.
در تفاوت بین سفسطه‌گرایان و نسبی‌گرایان، سوفسطائیان اساسا وجود واقعیت را انکار می کنند و معتقدند هیچ چیز در جهان وجود ندارد و هرگونه تصوری، خالی از واقعیت است؛ اما نسبی‌گرایان به وجود واقعیت اعتقاد دارند، و واقعیت را هم یک حقیقت نسبی میدانند که بر اساس شرایط و موقعیت‌های گوناگون تغییر می کند. بنابراین، آنها در قبول اساس واقعیت با شک‌گرایان اشتراکاتی دارند. علاوه بر این هردو گروه شناخت واقعیت یا خطای شناخت واقعیت را از درون خود می‌دانند، بر خلاف سفسطه‌گرایان که اصولا منکر وجود هرنوع واقعیت بیرونی و حتی درونی می‌شوند. اختلافی که در اینجا میان نسبی‌گرایان و شک‌گرایان وجود دارد، این است که شک گرایان در خطای شناخت واقعیت به دو منبع حس و عقل قائل هستند، اما نسبی‌گرایان تنها منبع حس را قبول دارند و تعریفشان از حقیقت (اثر حاصله از تاثیر شیٔ خارجی بر سلسلهٔ عصبی) گویای این مسئله است.
سوفسطائیان در انکار واقعیت استدلال واضح و مشخصی ندارد، اما دو گروه دیگر، برای ادعایشان دلایلی ارائه می‌دهند. آنها در داشتن دلیل با هم مشترکند، اما در محتوای دلایلشان خیر. شک‌گرایان برای اثبات مدعای خویش از همان دو منبع حس و عقل بهره می‌برند و خطاپذیری آن منابع را دلیل قابل اتکا نبودن برداشتمان از واقعیت بیرونی می‌دانند. در مقابل نسبی‌گرایان ادعای شک‌گرایان را نفی می‌کنند و علت "خطا پنداشتن در حواس و برداشت از واقعیت"را "مطلق دانستن حقیقت" بیان می‌کنند. یعنی تمام آن خطا پنداشته شده‌ها، برداشت‌های متعدد و متفاوت از واقعیت تحت شرایط و موقعیات گوناگون بودند. این گروه حقیقت را نسبی می‌دانند که استدلال ادعایشان بالاتر شرح داده شد.