امروز (یعنی دقیقا از بعد اذان مغرب) روز خوبی بود برام و دلم خواست ثبتش کنم. توی چند پست قبل از تلاش های مادرم برای آشپز کردن بنده گفتم. باید بگم که بله، تلاش های مادرم جواب داد! منی که هرگز فکرش رو نمیکردم روزی بتونم خودم و به تنهایی کنار گاز بایستم غذا طبخ کنم امشب دقیقا همین کار رو انجام دادم. گرسنگی بهم فشار آورده بود و خونه تنها بودم. البته کمی خورشت داشتیم اما برنج نه. بنده هم در تصمیمی آنی شروع کردم به آماده کردن برنج. اون هم چی؟ برنج آبکشی، و با ته دیگ! باید بگم که این کار برای من فتح بزرگی بود. چون من تا به حال حتی کته هم درست نکرده بودم و همیشه از آبکش کردن برنج ترس داشتم چون فکر میکردم آب جوش روم میریزه! و امروز بخاطر گرسنگی (آدم بخاطر گشنگی مجبور به چه کارایی میشه ها!) بر ترس همیشگیم غلبه کردم و شدیدا خوشحالم!!!! بیشتر از اون بخاطر اینکه برنج عالی شده بود و ته دیگ هم فوق العاده. اهل بیت خونه نبودن و وقتی اومدن خیلی ذوق کردن خصوصا برادر! مامان ذوق این رو داشت که خسته شده بود و حتی وقتی توی راهرو بوی برنج رو حس کرده بود با خودش گفته بود کاش برنج داشتیم تا غذا میخوردم! و برادر بخاطر اولین آشپزی خواهرش! خلاصه تجربه ی فوق العاده ای بود و بار مسئولیت ها رو سنگین تر کرد چون مامان از این فرصت استفاده کرد و گفت "از این به بعد برنجا رو تو درست میکنی!" 

 

+به سحر میگفتم آشپزتون توی خوابگاه منم!

+خدایا شکرت:)