[بی نِشان]

۲ مطلب در فروردين ۱۴۰۱ ثبت شده است

کتابخانۀ کوچک جهانی

اکثر وقت من به تنهایی و در خانه می‌گذرد. جدا از اینکه کرونا نعمت مباحثه را ازم گرفت، حتی فضای کتابخانه را هم دیگر به چشم ندیدم. برعکس خیلی‌های دیگر، من عاشق درس خواندن در کتابخانه هستم. البته با وجود این علاقه، تنها یک بار و آن هم در دبیرستان به کتابخانه رفتم. آن روز با چشمان و صورت پف کرده هیچ درسی نتوانستم بخوانم، چون برنامه‌ای نداشتم. صرفا می‌خواستم کتابخانه را ببینم، غافل از آن که حتی کتابخانه رفتن هم برنامه می‌خواهد. بعد از آن تجربیاتم از کتابخانه، به همین یکی دو سالِ اخیر و کتابخانۀ حوزه شهرمان محدود شد.

میزان یادگیری و بازدهی‌ام در کتابخانه، به دلیل عدم وجود عوامل حواس‌پرتی چندین برابر بیشتر می‌شود. با تماشای درس خواندن دیگران روحیه می‌گیرم و انرژیم مضاعف می‌شود. شاید هم به همین دلیل هیچوقت در خانه درس نخواندم همیشه یا سر کلاس گوش می‌دادم، یا راهرو و حیاط مدرسه را کتاب به دست گز می‌کردم.

دو سال کرونا به همان عزلت و گوشه‌نشینی گذشت، تا اینکه هفتۀ پیش فکری تازه به سرم زد. خیلی وقت پیش میان اکسپلور اینستاگرام با سایتstudystreem  آشنا شده بودم. در یوتیوب سرچش کردم و فیلم‌هایش را دیدم. فردا صبح من کسی بودم که وبکم لپ تاپش را باز کرده بود و جلوِ آن درس می‌خواند. نمی‌دانم این موضوع با خجالتی بودن منافاتی دارد یا نه، اما انجام کارهای جدید و کشف مکان‌ها و کسب تجربیات جدید، حالم را خوب می‌کند. این هم از آن دست تجربیات بود که پشیمان نبودم از انجامش. البته فضا کمی معذب کننده بود. دختر مسلمان خیلی کم بود و دختری مسلمان با حجابی شبیه من (به قولی حجاب ایرانی) کلا نبود!

سایتstudystreem  در یک کلام کتابخانه‌ای مجازی، به وسعت تمام دنیاست. بستری سالم که می‌توانی با تماشای درس خواندن دیگران انگیزه بگیری و تو هم مطالعه را شروع کنی. ثبت نام در سایت رایگان است و خرجش فقط یک ایمیل و رمز ورود است. بعد هم می‌توانی کلا وبکم را باز نکنی و فقط نظاره‌گر دیگران باشی؛ هیچ مانعی وجود ندارد.

 

+ پرده‌ای از محیط سایت

۳۰ فروردين ۰۱ ، ۲۱:۱۴ ۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱
أم هادی

هرچه تبر زدی مرا ..!

لپ تاپ جدید را با بیان افتتاح می­­‌کنم. مدتی که نبودم و ننوشتم، دست و دلم به نوشتن نمی­‌رفت. حال بد ناشی از یک نظر بی اهمیت، زندگی را برایم سخت کرده بود. اغراق نیست اگر بگویم بخاطرش بارها گریه کردم و چند وقتی حالم رو به راه نبود. دلیل تمام حالات مذکور، نظر کسی­‌ست که با همان ادبیاتی که مشاهده می­‌کنید من را به اخلاق نبوی دعوت کرده تا رفقایم زیاد شوند! خیلی فکر کردم. سعی کردم بگردم و ایراد کارم را پیدا کنم. نهایتا نتیجه گرفتم که تنهایی ابدا بد نیست. انسان اصولا تنهاست. هرچقدر هم که دورش شلوغ باشد، باز در اوج شلوغی، تنهایی را لمس می‌کند. کیست که بتواند با جرئت بگوید انسان تنها نیست؟ (جز خدایی که همیشه هست.)

در ادامه برای نشان دادن مقاومتم روی موضعم، در اواسط اسفند ۱۴۰۰، برای اولین بار یک سفر تنهایی رفتم. بهترین سفر عمرم شد! علی ای حال نظرات منفی را نادیده می­‌گیرم و با توکل به خدا باز وبلاگ­‌نویسی را شروع می­‌کنم.

انقدر که فاصله افتاده فراموش کرده‌­ام که باید از چه بنویسم. حتی حرف­های زیادی آماده کرده بودم، اما طبق معمول وقتی چشمانم به صفحۀ کیبورد گره می‌­خورند، تمام آنچه رشته­‌ام پنبه می­‌شود. شاید هم از سر گرسنگی باشد. امشب شام نداریم!

این پست را به منزلۀ یک بازگشت دوباره و تشریفاتی می‌بینم. حرف­های مهم­‌تر در ادامه گفته خواهند شد.

*لطفا اگر خودتان آماده کرده‌اید تا در باب حرف‌هایم نصیحتم کنید، کوتاه بیایید. چون نمی‌خواستم بحث ادامه دار شود خیلی از جملات و افکارم را سانسور کردم. خلاصه بگویم که دوستان خیلی خوبی دارم و تنها مشکلم در برقراری ارتباط، خجالت است.

۱۰ فروردين ۰۱ ، ۲۲:۲۶ ۹ نظر موافقین ۷ مخالفین ۱
أم هادی