من از اون دسته آدم هایی هستم که مدرسه برام جذابیت خاصی نداره. نه بخش تحصیلیش و نه بخش های پرورشیش. کلا شخصیت قانون و روتین پذیری نیستم اما نمیشه که مدرسه نرم!
امسال هم با اینکه سال آخر هستیم اما درس های به درد نخور و غیر نهایی دو سه تایی داریم. منم نهایت استفاده رو از اون کلاس ها میبرم! (لذت سازی میکنم برای خودم تا خاطره ی خوشی ازش باقی بمونه!) عموما سر اینجور کلاس ها یا میخوابم، یا چیزی میخورم، یا هم اینکه کتاب غیر درسی میخونم. (بچه ها میگفتن ما یه بار نشد کتاب دست تو نبینیم. بهشون گفتم من اگه کتاب غیر درسی نخونم میمیرم!)
خوابیدن سر کلاس لذت انکار ناپذیریه. یعنی حتی اون میز و نیمکت سخت مثل پر قو نرم میشن! (البته باید زاویه ی درست رو پیدا کرد تا گردن درد نگرفت!) 

وقتی سر کلاس درس، کتاب غیر درسی میخونم، جاذبه ی کتاب برام دو چندان میشه. به حدی غرق کتاب میشم که از اطرافم و معلم و همه چیز غافل میشم. حتی به جرئت میتونم بگم خیلی بهتر کتاب رو میفهمم! 

 

+شبکه یک یه فیلم گذاشته که توی جزیره هرمزه. اسم پسره رو گذاشتن کهور:| ما خودمون از این اسما نمیذاریم که اینا میان میذارن:/ کهور آخه؟ شما اصن میدونید کهور چیه؟ بعدم توی جزیره هرمز هیچکس بندری حرف نمیزنه تازه لهجه آبادانی هم دارن؟:| اصلا استان هرمزگان و بندر و لهجه و آهنگ بندری و همه چیز خیلی مظلوم واقع شده. به طرف میگی بندری حرف بزن، لهجه ی جنوب غرب میگیره. آهنگ بوشهری رو میگن بندری.. یکم بشناسید دیگه.