عرضم به حضور انورتان که بدنم نیازِ مبرمی به خواب پیدا کرده است. دیشب حدودا ۷ ساعت خوابیدم و امروز هم ۵ یا ۶ ساعت.
فکر میکنم آخرین باری که به این عارضه (دائم الخوابی) دچار شدم ماه رمضان دو سه سال پیش بود. وسط مهمانی چرت زدن هایم را دیدند و در اتاقشان برایم تشکی انداختند و حتی کولر را هم روشن کردند!
احتمالا یکی از ویتامین های بدنم بالا و پایین رفته و سبب شده است. این مطلب را قبلا در یک کانالِ تلگرامی خواندم.
علی ای حال سعی میکنم این خواب ها و چرت های گاه و بی‌گاه برنامه ریزی ام را مختل نکنند.


نشستم دینی خواندم و تست زدم و حقیقتا چقدر از آدم وقت می‌گیرد. هم گردنم، هم مغزم درد گرفت-_-
باید سعی کنم خلاصه نویسی را یاد بگیرم و زیاد هم به تست اکتفا نکنم و اهمیت ندهم.(وقت و انرژی زیادی می‌گیرد) جایش کتاب را عمیق تر بخوانم.

 

+کتاب صوتیِ "ماه در آب" را خریدم. شب قبل از خواب به گوشِ جان می‌سپارمش و کانهو لالاییِ مادری برای فرزندِ خسته  و بی رمقش، به خواب می‌روم.