وقتی میخواید با من حرف بزنید لطفا نزدیکم نشینید:| یکی از اخلاقام اینه که بدم میاد وقتی دارم با کسی حرف می زنم بهم بچسبه و توی صورتم حرف بزنه. و متاسفانه امسال بغل دستیم همینجوریه. هی من میرم عقب، هی بیشتر میاد جلو. دیگه امروز جوری شده بود که میخواستم بهش بگم "عزیزم چرا داری خودتو اذیت میکنی، بیا روی پام بشین" :/ کم مونده بود توی دهنم حرف بزنه. خب بنده ی خدا صاف بشین. کمرت میشکنه؟ حتما باید لنگات زیر پای من باشه؟ همش باید شلوارم رو خاکی کنی؟ لا اله الا الله.. :| خیلی دارم صبر پیشه می کنم ولی خداییش از این کارا نکنید. کسی دوست نداره.

+معلم های عزیز لطفا سوتی ندید. ما توی دلمون خیلی به شما میخندیم ولی به روتون نمیاریم!
با اون لحن جالبش میگفت 《این ها کسانی هستند که "منتقد" کردن تاریخ نگاری جدید رو!》

+سر کلاس بین صحبتا یکی از بچه ها گفت "تا ببینم" و منم بلافاصله نوحه ی "تا میبینم یه زائری راهی کربلا میشه..." توی ذهنم پلی شد!

+کلی مطلب توی ذهنم برای نوشتن دارم ولی نمیدونم چجوری ساماندهیشون کنم و بنویسم و خب این مطالب هم فرّار هستن بخاطر همین حس نوشتنم از بین میره:/