می گفت اولین قدم برای طی طریق الی الله قصد است. طرف می گوید من باید شهید شوم، من باید بروم، سر من فدای حضرت زینب (س). اما از روی مبل خانه اش بلند نمی شود، یک سر تا پایگاه بسیج محله شان نمی رود. آقاجان، ما که می دانیم شما را نمی برند جنگ، اما لااقل یک فرمی پر کن و اسمی بنویس که یک کاری کرده باشی! که اراده کرده باشی! که خواسته باشی!
با مامان صحبت می کردم. گفتم دیدی، تمام این سالها گفتم برویم کربلا و شما اقدامی نکردید. حالا که اوضاع اینطور است و معلوم نیست زنده باشیم که سال های بعد برویم یا نه. می گفت مادر، باید طلبیده بشویم! و سوال همیشگی من این است که چطور طلبیده بشویم؟ باید گذرنامه را بیاورند درِ خانه و دودستی تقدیم کنند که باورمان شود طلبیده شده ایم؟ اصلا ما که لیاقت طلبیده شدن نداریم. کمِ کمش در تمام این سالها یک بار درِ سفارتخانه می رفتیم، شاید ائمه خواستند و ما هم مشرف شدیم. اصلا نه، در تمام این ایام روزانه دوهزار تومن به نیت سفر کربلا کنار می گذاشتیم، یک دفعه ائمه دیدند که این بنده واقعا دلش می خواهد. یک نفر را بفرستند که نزدیکِ سفر اربعین بگوید کاروان پیدا کرده ام، بیایید برویم کربلا. گذرنامه تان هم با خودم! ما که از کار خدا خبر نداریم. داریم؟ اما تمام این ها یک قصد و اراده می خواهد. حلقه ی گمشده ی زندگی خیلی از ماها همین است.
تا به حال به آیه ۶ سوره ی هود دقت کرده ایم؟
وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا | و هیچ جنبنده در زمین نیست جز آنکه روزیش بر خداست
چرا در این آیه مثل آیات دیگر به جای جنبنده، مخلوق گقته نشده؟ غیر این است که روزیِ ما در گرو عمل و جنبش و تحرک خود ماست؟ روی این موضوع فکر کنید!