[بی نِشان]

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

آه انسان معاصر! آه حیوان دو رو!

دیشب در کانال تلگرامم پستی را منتشر کرده بودم مبنی بر اینکه "دلم نمیخواهد درگیر دغدغه ی آدم بزرگ ها شوم و فکرم پی دهان مردم باشد"، مردمی فقط در شادی ها کنارت هستند و گاها، همان را هم دریغ می کنند. روراست باشید. مردم چه نقشی در زندگی ما دارند جز اینکه از بیرون بایستند و قضاوت کنند و ما هم به خاطر چرندیات آنها زندگی را به کاممان تلخ کنیم؟ آنها به جای ما زندگی می کنند و تصمیم می گیرند و در لحظات ما حضور دارند؟

بله، گله دارم. تا به الان خویشتن داری کردم اما دیگر بس است. فکر می کنم پست هایش در وبلاگ هم موجود باشد، زمانی که عمل کردم و یک ماه تمام را در دوران نقاهت به سر می بردم و حتی از پس کار های شخصی ام هم بر نمی آمدم. اوضاع اسفباری بود، و من در آن زمان تنهایی مادرم را با هفت خواهر و برادر رشید تر ازش خودش و یک خاندان پر و پبمان دیدم که حتی یک نفر از آنها نه عیادت، بلکه حتی یک تماس ناقابل هم نگرفت تا از شارژ مبارکشان کسر نشود! آنهایی هم که از خاندان پدری و خاله ی مادرم آمدند، مجلس به هرچیزی می مانست به جز عیادت! شاید باورتان نشود اما زمانی که مثلا عیادت من آمده بودند، برنامه ریزیِ سفر می کردند! 

حق ندارم از این آدم ها فرار کنم؟ حالا همان آدم ها (غیر مسقیم درباره ی خاله بزرگه) دوره افتاده اند برای من خواستگار پیدا کنند و من را به فلانی و فلانی (که خودشان به ازدواج دخترانش با آنها راضی نیستند) پیشنهاد دهند! دیگر خط سانسور روی خودم نمی کشم. در حالی که به شوخی های جدی انگارانه ی شان می خندم فکر می کنم چرا اول اوضاع دختر بزرگش که دو ازدواج نا موفق داشته و آن سه دختر دیگرش که علنا اسم دوست پسر هایشان را نامزد گذاشته اند، سامان نمی دهد تا بعد به من برسد و ثواب کند؟ می دانید چه می گویم؟ قصد دارند مثلا پابندم کنند تا به دنبال اهدافم در شهر دیگری نروم، بعد هم یک دانشگاهی را همینجا انتخاب کنم و درس بخوانم لابد مثل خودشان، باقی زندگیم در خانه بگذرانم!

[طرحشان هم دوفوریتیست. شما تا مهرِ آینده برایش همسر پیدا کن، من هم وردی می‌خوانم و راضیش می‌کنم! اولین گزینه هایشان هم پسر دایی های عزبم هستند که خودشان به ازدواج دختران گرانقدرشان با آنها راضی نبودند!]

گفتن این حرف ها تماما درد است برای منِ هفده ساله که نمی دانم ازدواج، اولویت چندمم است..

۲۷ فروردين ۹۹ ، ۰۲:۴۳ ۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱
فاطمه دهقانی

مجمعِ درد

یک●حتما باید خطر مرگ رو در کنار خودمون می‌دیدیم و نابودی جهان رو به نظاره می‌نشستیم تا یادمون بیاد قائم آل محمد قرن هاست، منتظر مضطر شدن دلِ ماست؟

دو●پایتخت۶: توهین و تمسخر نماد های دینی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، توسط تحریم کنندگان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران!

سه●وقتی که نشون دادنِ روابط عجیب اعضای خانواده و وصل کردن پسوندِ "جان" به اسم نامحرم و ترویجش به عنوان صمیمیت خانوادگی رو می‌بینم، دلم می‌خواد از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران لفت بدم.

۱۹ فروردين ۹۹ ، ۰۲:۲۹ ۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱
فاطمه دهقانی

با احتیاط بخوانید، این مطلب با خون دل نگاشته شده است.

مسئله این است که ما با انسان هایی زندگی می کنیم که سراسر منفی هستند. ناف خانواده های ایرانی را با منفی بافی بریده اند و انگار قرارداد بسته اند هیچگاه مثبت فکر نکنند و اصلا هرکی مثبت فکر کنه خره! کافی ست کمی بین مردم ایران زندگی کنید و از صحبت های روزانه شان باخبر شوید، آن وقت است که تمام انرژی های منفی جهان می چرخند و می چرخند و روی سر شما آوار می شوند. این مردم حاضرند لال شوند اما حتی کلمه ای که معنی مثبتی را القا می کند به زبان نیاورند.

فکر نکنید این یک موضوع ساده است و می شود راحت از کنارش گذشت، خیر. بگذارید من به شما بگویم که این یک فاجعه است! انسان هایی را در اطراف خودم می بینم که دارند خوشان را به کشتن می دهند اما از موضع منفیشان پایین نمی آیند. یکیشان هم الان در کنار من است و از شدت فشار عصبی ای که خودش به خودش وارد می کند، نمی داند فشارش بالاست یا پایین! 

واقعیت این است که مردم با خواست و رضایت خودشان در قعرِ چاهِ ضلالت و نابودیشان پایین می روند و حتی لحظه ای هم مکث و تفکر نمی کنند. تمام زندگیشان خلاصه شده در مقصر دانستن بقیه. اصلا دوست ندارم حرف های تکراری بزنم اما وقتی که از مثبت اندیشی و کائنات و این چیز ها صحبت می کنید حتما توجه کنید که مخاطبتان کیست چون یا فکر می کنند دیوانه شده اید یا درد نکشیده اید تا عاشقی یادتان برود و از سر شکم سیری خزعبلات می بافید و نفستان از جای گرم بلند می شود. به همین صراحت!

ناپلئون هیل در یکی از سخنرانی هایش می گوید "عجیب نیست بیشتر مردم از این قدرتی که دارند با فکر کردن درباره ی بیماری و فقر و شکست، استفاده منفی می کنند؟ با وجود اینکه به راحتی می توانند طرز فکرشان را عوض کنند و به چیز هایی که می خواهند فکر کنند." فرق آدم های فقیر و غنی و موفق و شکست خورده در همین است.

تنها عامل بدبختی و فلاکت و بیماریِ شما، خودتان و طرز فکرتان هستید، نه فلان مدیر و مسئول و حکومت و ..

خودتان را محدود به دنیای کوچکتان نکنید و از نعمتی که خدا در اختیارتان قرار داده است استفاده کنید، وگرنه به جرئت می گویم که کفران نعمت است و باقیش با خدا..

از موفقیتتان فرار نکنید.

۱۱ فروردين ۹۹ ، ۰۱:۵۹ ۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
فاطمه دهقانی