بسم الله
بیتوجه به صحبتهای حاج خانم والده و جناب پدر، گرم احوالات خویش بودم که شیٔ پر جنب و جوش و دلچسبی رشتهٔ استغراق درونیم را برید. لحظهای آنقدر زیبا دیدمش که نتوانستم نگاه از او بردارم. فقط موبایل را از بند اسارت کیف رهایی بخشیدم و این صحنه را از پشت فیلتر چشم خطابین و ذرهبینهای عینک و شیشهٔ ماشین و هزاران حریر کدر و کثیف و ندیدنیهای شورانگیز دیگر ثبت کردم.
او کنجکاوانه دنیا را میکاوید و عبور چهارچرخهای گران را از نظر میگذراند و اصوات نامفهومش از سر شوقی دستنیافتنی که فقط مخصوص حیاط پاک کودکانه است، از دوردستها به گوشم میرسید. توگویی آن دو ماسک سه لایه منفور، تمام وجودم را زیر خاک انفعال و بیحسی دفن کرده بودند. اشتیاق چشمهایش را دیدم و غرق لذت سبز و تازهٔ زندگی در نگاه کودکی دو-سه ساله شدم. چنان به دوستنداشتنی ترین مصادیق دنیا چشم دوخته بود که گرسنهای املت را قرمهسبزی بپندارد و شمار لقمه از دستش خارج شود.
آنی منقطع از جسم شدم و روحم به پرواز درآمد در آسمان بیمنتهای زیبایی نگاهش. من آن چشمها را، روش نازکی پلک و نشاط سرشار مژگان را نیاز داشتم. من محتاج شیوهٔ دلبرانهٔ نظر افکندن عاشقی به معشوقش بودم. من شیوهٔ دلبری از محبوب ازدسترفتهام، رجبِ ولایت را ندانستم؛ و حالا، بند بند انگشتانم حسرتکشِ یک لمس لطیفِ بلورِ آسمانیِ حب امیرالمونیناند.
چه میشود کسانی را که عمر بی برکتشان تباه میشود بی حب علی (ع) و ایامشان میگذرد -و چه گذشتنی- بی درک ولایت علی (ع)؟ باید به مثابهٔ دانشآموز تنبل احضار شده، یک لنگ پا پشت در شعبان بایستیم و غبطهٔ راهیافتگان رمضان را به دوش بکشیم تا شاید عمرمان کفاف دهد به رجبی دیگر و تلاشی از نو؟ نمیدانم ..
۳۰ رجب ۱۴۴۲
منظور از شیئ پر جنب و جوش چشماش بود ؟