سلام
نمیدونم حرفام رو چجوری و از کجا شروع کنم، فقط میدونم که شکایت دارم! و میخوام سعی کنم با نوشتن و خالی کردن ذهنم، از بار فکری و عصبیم کم کنم.
خودتونم می‌دونید که هیچوقت نمیشه به همه ی بیمار ها یک نسخه برای درمان داد، یا همه ی ماشین های خراب شده رو با یه روش (مثلا تعویض روغن ماشین) درست کرد. یک روانشناس هیچوقت با تمام مراجعانش به یک شکل برخورد نمیکنه.
با توجه به گفته هام که احتمالا باهاشون موافقید! میتونم این رو بگم که با تمام دانش آموز ها هم نمیشه یک جور رفتار کرد. نمیشه به زور برای اونا هدف سازی کرد و هُلِشون داد به سمتی که خودمون دلمون میخواد.
مثلا من اصلا دلم نمیخواد که بقیه رو توجیح کنم که دوست ندارم آزمون آزمایشی ثبت نام کنم و با وجود شرایط و درس خوبم، که میدونم بالای ۷۰ درصد امکان قبولی در دانشگاه فرهنگیان رو دارم، دوست ندارم برم کنکور بدم!
چند وقت پیش درباره نظام آموزشی چین (فکر کنم چین بود!) مطلبی رو خوندم، با این مضمون که ۴۰ درصد از دانش آموزان کنکور نمیدن و به سمت حرفه ای میرن که در مدرسه یاد گرفتن، و به جرئت میتونم بگم که اگر چنین نظام آموزشی ای داشتیم قطعا جزو اون ۴۰ درصد بودم!
نمیدونم چجوری حس های درونیم رو بیان کنم که درک کنید. من هیچوقت شغل برام مهم نبوده، یعنی حاضر بودم که در رشته یا مکانی که دوست دارم درس بخونم حتی اگر ممکن باشه که بعدش شغلی نداشته باشم. اون آرامشی که در لحظه دارم برام مهمه. شاید اگر به نصیحت اطرافیان گوش کنم و درس بخونم و کنکور بدم و فرهنگیانِ شهر خودم قبول بشم و بازم درس بخونم و معلم بشم و شغل ثابت و درآمد داشته باشم، بازم اونقدر خوشحال نباشم و "مطمئنم" پشیمون میشم که دنبال علاقم نرفتم.
منظورم از حرفای اولم این بود که نمیتونیم تمام دانش آموزان رو به سمت پزشکی یا فرهنگیان سوق بدیم و اونا رو از علاقه و آرامششون، از رویا ها و هدف هاشون دور کنیم به امید پزشک و معلم شدن، و فکر نکنیم که اگر اون دانش آموز قبول نشه چقدر احساس ضعف و شکست میکنه.. همه ی دانش آموز ها مناسب دانشگاه و شغل دولتی نیستن! باور کنید! صرفا کسایی هم که دانشگاه رفتن و فلان مدرک دارن باسواد و باشعور نیستن!
ته تهش اینکه من دارم تلاش میکنم جامعه الزهرای قم قبول بشم. خیلیا به محض اینکه فهمیدن سعی کردن با گفتن بدی های حوزه من رو از تصمیمم پشیمون و دلسرد کنن. اما نمیدونن که من فقط یک بار و لحظه تصمیم گرفتم که "از الان دلم میخواد چادری بشم" و دیگه حتی یک بار، حتی یک بار پشیمون نشدم و ازش سرد نشدم، چون از اعماق قلبم تصمیم گرفتم. درسته در مسئله ی آینده نمیشه صرفا از روی احساس تصمیم گیری کرد و من کلی تحقیق کردم حوزه رو با تمام خوبی ها و بدی هاش میخوام و در کنارش علاقه هم دارم و بازم "مطمئنم" که پشیمون نمیشم.
اون همه سخنرانی نکردم که تهش بخوام حوزه رو انتخاب کنم و بازم مثل دانشگاه تحصیل کنم! منظورم اینه که اگر قرار بشه بین حوزه و دانشگاه یکی رو انتخاب کنم قطعا انتخاب من حوزه‌ست. اونم نه هر حوزه ای. خیلی از حوزه ها مثل خیلی ا مدرسه ها و دانشگاه ها خوب نیستن. دلیلم هم برای اینکه قبول نمیکنم توی شهر خودم، در حوزه تحصیل کنم همینه. با اینکه خانوادم روی دور بودن مسیر مشکل دارن مخالفت میکنن، اما دارم سعی میکنم که از ته دل راضی باشن و مجبورشون نکنم. و بهشونم گفتم که من علاقم اینه و اگر رشته دیگه ای برم، با اینکه بخاطر شما تلاش میکنم اما شک نکنید که به اون رشته و شغل علاقه ندارم.
در آخر، فقط میتونم دعا کنم که خدا خودش من رو در مسیری که صلاح میدونه و درسته قرار بده..
توکل بر خدا

+تازه فهمیدم که اینترنتم سایت های ایرانی رو باز میکنه و شاد و خوشحال مشغول نوشتن شدم!
+کتاب "به خود آ" که سفارش داده بودم در عرض سه روز رسیددددد. خیلی شگفت زده شدم. از مدرسه اومدم و یهو دیدم مسافر از راه رسیده!
+غرغر های منو به بزرگی خودتون ببخشید.
+با اختلافِ پنج نمره، بالاترین نمره کلاس رو در زبان انگلیسی گرفتم و منو ولم کنید خیلی خوشحالم!!!(فکر میکردم خراب کردم!)
+امروز جواب مامان رو دادم و اونکه دلش میخواد همه دربرابرش فقط ساکت باشن و بگن چشم، بهش برخورد و کلی بد و بیراه بهم گفت و فهمیدم تعریف هایی که دیروز جلوی بابا گفت همش چاپلوسی بوده! (صرفا یه جمله ی ساده و خبری گفتم بهش:|) خودش تمدد(آره؟!) اعصاب نداره!
+اومدم که دوباره بیان رو به روز های اوج خودش برگردونم. میدونم که بدون من و مزخرفاتم خیلی خلوت بود! (انگار من نبودم ورشکست شده و انگار تر یه ماهه که پست نذاشتم!)